کاش هرگز به این دنیا نیامده بودم
و حال که آمده ام کاش زودتر مرگم فرا رسد
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن چون کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای.
تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت نه به خاطر منافع خودش این را به
یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند باور کن
که با او هرگز تنها نیستی هرگز.
فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی چون وجود کسی را احساس می کنی که اگر ادعای دوستی می کنه تا آخرش هست
آگه یا علی میگه تا آخرش هست اگه اصرار میکنه بیا به من تکیه کن این جوری نیست که تا تکیه بدی تمام وجودت بسوزه
چون به جای شانه های محکمش نوک تیز خنجری ر و احساس می کنی که برای زخمی کردنت گذاشته بودن پس تا دیر نشده بیا
نزار بیشتر زخمی بشی بیا با من به آسمان بنگر که هیچ جایی به پاکی آسمان نیست
به چشمانت که رنگ آب دریاست
به آن نازی که در چشم تو پیداست
به آن لبخندت که چون لبخند گلهاست
به رخسارت که چون مهتاب زیباست
به گلهای بهار عشق و مستی
به قرآنی که آن را میپرستی
قسم ای نازنین تا زنده هستم
تو را من دوست دارم میپرستم
درون کلبه تاریک و تارم
تویی تنها چراغ روزگارم
کبوترهای شعرم تیر خوردند
نمیبینی که عمری بی قرارم
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم ، منتظر لحظه ای هستم که
در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم ... از عشق تو ... از داشتن تو ... اشک شوق ریزم ، منتظر لحظه ی مقدس که تو
را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم ، آری من تو را دوست
دارم و عاشقانه تو را می ستایم ...
باز صبح آمد و تنهایی شبانه مرا از من ربود
باز انوار طلائی خورشید سوسوی ستارگان تنهاییم را از بین برد.
نمی دونم چرا هر بار که به آسمان شب نگاه می کنم بیاد
روزهای تنهاییش میافتم اما هرگز تنهایی او را
تا زمانی که کنارم نیست احساس نمی کنم .... .
تا صدایش برایم نجوا نمی کند دل تنگش نیستم
اما هر بار که صدایش را برمن می بخشاید غم دل تنگیش
را بیش هر بار دیگر بر تن خود احساس می کنم
وبه یاد زمانی که نیست می افتم.