SADRA

DELBAZ

SADRA

DELBAZ

کاش

کاش هرگز به این دنیا نیامده بودم


و حال که آمده ام کاش زودتر مرگم فرا رسد


آخر چگونه می توان در این دنیا زندگی کرد ؟
 

دنیایی که در آن آدمها روزی چندین بار عاشق می شوند
 

دنیایی که در آن عشق را فقط می توان در ویترین کتابفروشی ها یافت
 

دنیای که در ان محبت و صداقت مرده و جای خود را به بی وفایی دروغ داده
 

دنیایی که در آن دروغ عادت و بی وفایی قانون و دلشکستن سنت شده است
 

دنیای که در آن باید عشق را به بها خرید
 

دنیا رو نگه دارین می خوام پیاده شم


                                    آرزومند آرزوهایتان
                                       
                                 تنها ترین تنها   SADRA

وجود خدا رو تو آسمان احساس می کنیم


 به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن چون  کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای.

 تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت نه به خاطر منافع خودش این را  به

 یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند باور کن

که با او هرگز تنها نیستی هرگز. 


 فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی چون وجود کسی را احساس می کنی که اگر ادعای دوستی می کنه تا آخرش هست

 آگه یا علی میگه تا آخرش هست  اگه اصرار میکنه بیا به من تکیه کن   این جوری نیست که تا تکیه  بدی تمام وجودت  بسوزه

چون به جای شانه های محکمش نوک تیز خنجری ر و احساس می کنی که برای زخمی کردنت گذاشته بودن پس تا دیر نشده بیا

نزار بیشتر زخمی بشی بیا با من  به آسمان بنگر که هیچ جایی به پاکی آسمان نیست
 

به چشمانت که رنگ آب دریاست


به آن نازی که در چشم تو پیداست


به آن لبخندت که چون لبخند گلهاست


به رخسارت که چون مهتاب زیباست


به گلهای بهار عشق و مستی


به قرآنی که آن را میپرستی


قسم ای نازنین تا زنده هستم


تو را من دوست دارم میپرستم


درون کلبه تاریک و تارم


تویی تنها چراغ روزگارم


کبوترهای شعرم تیر خوردند


نمیبینی که عمری بی قرارم

 

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم ، منتظر لحظه ای هستم که

 در کنارت بنشینم سر رو شونه هایت بگذارم ... از عشق تو ... از داشتن تو ... اشک شوق ریزم ، منتظر لحظه ی مقدس که تو

را در آغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم ، آری من تو را دوست

دارم و عاشقانه تو را می ستایم ...

 

 
 

عشق

 
ازدریاپرسیدن عشق چیست گفت:خشکیدن.......
ازگل پرسیدن عشق چیست گفت:پرپرشدن......
اززمین پرسیدن عشق چیست گفت:لرزیدن........
ازآسمون پرسیدن عشق چیست گفت:باریدن.......
از انسان پرسیدن عشق چیست ناگهان ندایی ازدرونش گفت:جدایی.
اگرآدمی زندگی رادوست داشت در آغازتولد نمی گریست.
لحظات راطی کردیم تا به خوشبختی رسیدیم
اماوقتی رسیدیم فهمیدیم خوشبختی همان لحظات بود
هرچیزدنیا شنیدنش بزرگترازرسیدن به آن است وهرچیزاز آخرت دیدن ورسیدن به آن بزرگترازشنیدن آن است.
جلسه محاکه عشق بودوقاضی عقل
وعشق محکوم بود به تبعیدبه دورترین نقطه ی مغز
یعنی      فراموشی
قلب تقاضای عفو عشق راداشت.
آهای چشم مگر تونبودی که هرروزآرزوی شنیدن صدایش راداشتی.
ای گوش مگر تو نبودی که درآرزوی شنیدن صدایش بودی   
وشما پاهاکه همیشه در رفتن به سویش بودید حالا چرااینچنین بااومخالفید؟
همه ی اعضاروی برگرداندندوبه نشانه ی اعتراض جلسه راترک کردند.
تنهاعقل وقلب درجلسه ماندند.
عقل گفت:دیدی قلب همه ازعشق بیزارند ولی متحیرم باوجودی که عشق بیشتراز همه
توراآزرده چراهنوزازاوحمایت می کنی!؟
قلب نالیدوگفت:من باوجودعشق دیگر نخواهم بودوتنهاتکه گوشتی هستم که هرثانیه
کارثانیه ی قبل راتکرارمی کندوفقط باعشق میتوانم یک قلب وا قعی باشم.
                            ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
                           موجیم که آسودگی ماعدم ماست
زندگی هدیه خداست به تو.طرززندگی کردن تو.هدیه توست به خدا
 

باز

 

باز صبح آمد و تنهایی شبانه مرا از من ربود

باز انوار طلائی خورشید سوسوی ستارگان تنهاییم را از بین برد.

نمی دونم چرا هر بار که به آسمان شب نگاه می کنم بیاد

 روزهای تنهاییش میافتم اما هرگز تنهایی او را

تا زمانی که کنارم نیست احساس نمی کنم .... .

تا صدایش برایم نجوا نمی کند دل تنگش نیستم

اما هر بار که صدایش را برمن می بخشاید غم دل تنگیش

را بیش هر بار دیگر بر تن خود احساس می کنم

وبه یاد زمانی که نیست می افتم.