SADRA

DELBAZ

SADRA

DELBAZ

عشق

 
ازدریاپرسیدن عشق چیست گفت:خشکیدن.......
ازگل پرسیدن عشق چیست گفت:پرپرشدن......
اززمین پرسیدن عشق چیست گفت:لرزیدن........
ازآسمون پرسیدن عشق چیست گفت:باریدن.......
از انسان پرسیدن عشق چیست ناگهان ندایی ازدرونش گفت:جدایی.
اگرآدمی زندگی رادوست داشت در آغازتولد نمی گریست.
لحظات راطی کردیم تا به خوشبختی رسیدیم
اماوقتی رسیدیم فهمیدیم خوشبختی همان لحظات بود
هرچیزدنیا شنیدنش بزرگترازرسیدن به آن است وهرچیزاز آخرت دیدن ورسیدن به آن بزرگترازشنیدن آن است.
جلسه محاکه عشق بودوقاضی عقل
وعشق محکوم بود به تبعیدبه دورترین نقطه ی مغز
یعنی      فراموشی
قلب تقاضای عفو عشق راداشت.
آهای چشم مگر تونبودی که هرروزآرزوی شنیدن صدایش راداشتی.
ای گوش مگر تو نبودی که درآرزوی شنیدن صدایش بودی   
وشما پاهاکه همیشه در رفتن به سویش بودید حالا چرااینچنین بااومخالفید؟
همه ی اعضاروی برگرداندندوبه نشانه ی اعتراض جلسه راترک کردند.
تنهاعقل وقلب درجلسه ماندند.
عقل گفت:دیدی قلب همه ازعشق بیزارند ولی متحیرم باوجودی که عشق بیشتراز همه
توراآزرده چراهنوزازاوحمایت می کنی!؟
قلب نالیدوگفت:من باوجودعشق دیگر نخواهم بودوتنهاتکه گوشتی هستم که هرثانیه
کارثانیه ی قبل راتکرارمی کندوفقط باعشق میتوانم یک قلب وا قعی باشم.
                            ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
                           موجیم که آسودگی ماعدم ماست
زندگی هدیه خداست به تو.طرززندگی کردن تو.هدیه توست به خدا
 

باز

 

باز صبح آمد و تنهایی شبانه مرا از من ربود

باز انوار طلائی خورشید سوسوی ستارگان تنهاییم را از بین برد.

نمی دونم چرا هر بار که به آسمان شب نگاه می کنم بیاد

 روزهای تنهاییش میافتم اما هرگز تنهایی او را

تا زمانی که کنارم نیست احساس نمی کنم .... .

تا صدایش برایم نجوا نمی کند دل تنگش نیستم

اما هر بار که صدایش را برمن می بخشاید غم دل تنگیش

را بیش هر بار دیگر بر تن خود احساس می کنم

وبه یاد زمانی که نیست می افتم.